حقوق و فقه دانش هاي منتقد سياست
اما اين ادعا تنها مربوط به حقوق به معناي مدرن نيست. ما در سنت خود فقه را داريم كه با كنار هم قرار دادن برخي از مقدمات موجود در فلسفه آن مي توان به نتيجه يي مشابه دست يافت. شريعت يا فقه به عنوان دانش و روشي براي كشف حكم الهي است. ما مسلمانان باور داريم اهم وظيفه انساني اجراي حكم خداوند است. اين در همه مذاهب اسلامي مشترك است. يكي از منشا هاي اختلاف بين مذاهب اسلامي، نسبت بين حكم الهي و حكم اخلاقي است كه محل بحثش اينجا نيست. پس هر كجا در جامعه اسلامي حكم خداوند اجرا نشود، مي تواند مورد انتقاد فقيه واجد شرايط باشد. در حوزه اقتدار سياسي، قدرت سياسي يا در دست حاكم اسلامي است يا در دست حاكم اسلامي نيست. اگر حاكم، اسلامي نباشد مساله انتقاد از قدرت سياسي ارجحيت مي يابد و وظيفه فقيه اين است كه مدام متذكر حاكم بشود كه اقتدار سياسي ابزاري است براي اجراي حكم الهي (همانطور كه مشاهده مي كنيد به نظر نگارنده در فلسفه فقه، نگاه به اقتدار سياسي همان نگاه ابزاري است كه در مدرنيته وجود دارد البته نبايد از تفاوت هاي نگاه فقهي و نگاه مدرن غافل بود). در صورتي كه اقتدار سياسي در دست حاكم اسلام است باعث نمي شود كه فقها دست از انتقاد و نصيحت بردارند از آن جهت كه حاكم اسلامي از معصوميتي كه پيامبر و امامان برخوردار بودند، نيست. در همين زمينه مي توان به اصل هشتم قانون اساسي اشاره كرد كه وظيفه امر به معروف و نهي از منكر را هم بر دوش دولت و هم بر دوش مردم قرار داده است. البته بايد توجه داشت كه انتقاد هايي از منظرگاه حقوق مدرن به اين اصل وارد است.















بنام خدا